رها کردم - بنوشه فرهت
تنم خسته
لبم بیتاب
نگاهم بیدریغ، اما شتابآلود؛
دستانم
گناهآلوده
سرد و بیرمق
خاموش؛
حضورت،
بیپناه، اما غبارآلود؛
به ناگه باد
اندوهی سترگآلود...
تنم خسته،
سرشارِ حروفی بینوا
اما فغانآلود؛
تو را در پیچ یک رخنه
رها کردم
یاد شعرهای اخوان (محبوب ترین شاعرم!) افتادم! [قلب]
سلام دوستانم [لبخند] ببخشید چند روزی سرم شلوغ بود نتونستم کامنت بذارم اما سعی میکنم واسه پستای قبلم کامنت بذارم و جبران کنم [خجالت] بنوشه من از آخر شعرت خیلی خوشم اومد و واقعا به نظرم یه جور ضربه آخر توش بود و آهنگشم دوس داشتم " تو را در پیچ یک رخنه رها کردم" قبلش هم تناقض " بی نوا اما فغان آلود" به دلم نشست. اما در کل کارای قبلیتو بیشتر از این شعر دوس داشتم
بنوشه، خوب من هم تخصصی ندارم و در مورد قافیه و ردیف بجز شعر سپید فکر کنم حق با شما باشه. بر خلاف حنا و سارا من مشکلی با نبودن آلود آخر ندارم سوالم اینکه "در پیچ یک رخنه " معنی و منظورش چیه (جهت آگاهی خودم نه نقد) و رها کردن که کاملا مشخصه. اما در مورد آلود ها نمی دونم آیا عباراتی مثل "فغان آلود، شتاب آلود، سترگ آلود" درسته؟ و به نظرم لزومی ندارند و عبارات اگر ساده و کوتاه بیان بشن باز هم خوب و تاثیر گذار خواهد بود و قدرت رها کردن آخر رو بیشتر میکنه اینطوری نقطه توجه آلودها شدن نه رها کردن در پیچ یک رخنه [لبخند]
سحر.. آره دقیقا.. وقتی مینوشتم تو همون دو خط اول خودمم همین احساسُ داشتم با این که مدتهاست اخوان نخوندم [خنثی]
میچکا.. جات که خیلی خالی بود و دل من هم واسه همراهیت و حرفات تنگ شده بود.. راستش رو بخوای من خودم هم آخرش رو خیلی دوس داشتم، ذقیقا ضربه نهاییه و بسیار هم محکم.. مرسی از این که دوسشون داری [لبخند]
امین.. راستش میدونم که ترکیباتی که با "آلود" ساخته شدن درست هستن، چون یه پسوندِ ترکیب سازه و مشکلی در کاربردش نیس، البته قبول دارم که ممکنه کلمات واسه گوش ناآشنا باشن، چون که از عباراتِ پرکاربرد در ادبیاتمون نیستن.. البته ممکنه تو درست بگی و نظر خواننده رو به خودشون جذب کنن و توجه از آخر کار برداشته بشه.. اینو شماها بهتر میتونین نظر بدین در موردش.. در مورد سوالت اما.. بار نوشتار کلا منفیه، ینی توی یه اتفاق ناخوشاید درگیر شده و داره اون حال رو شرح میده، با این اوصاف و درک حس و حال، کلمه "رخنه" بار منفی پیدا میکنه.. "پیچ" هم که کلا معنای دشواری و صعوبت داره با خودش.. ترکیب این دو تا میخواد به نوعی سردرگمی و مشقت و ترس و از این دست احساسات رو برسونه [لبخند]
تو را در پیچ یک رخنه رها کردم .... انتهای تراژیک خوبی شده به نظرم.....در نوع خودش کم از یه انتقام گیری خونبار نداره
شفق.. آفرین.. منظورم همین بوده دقیقا [لبخند]
خوب نوشتي ، ولي كلن خيلي رها نكن، بچسب ، اينجوري مده ، سفت چسبيدن .
سارا میل.. یه لافی زده بودم که رها کردم و اینا.. در لحظه بود جانم.. ما گرفتاریم آقا جان... گرفتار [نیشخند]